وبلاگ داخلی سازمان منطقه ویژه

لطفاْ از درج نظر غیر‌مستند و نام افراد حقیقی خودداری نمایید‌.‌مسئولیت نظرات بینندگان محترم این وبلاگ بر‌عهدۀ خود آنها می‌باشد.

وبلاگ داخلی سازمان منطقه ویژه

لطفاْ از درج نظر غیر‌مستند و نام افراد حقیقی خودداری نمایید‌.‌مسئولیت نظرات بینندگان محترم این وبلاگ بر‌عهدۀ خود آنها می‌باشد.

برای آبروی از دست رفته

این مطلب توسط یکی از کارمندان سازمان برای وبلاگ ارسال شده است

بدون هیچ گونه حذف و اضافه در ادامه می خوانید


سالی که نکوست از بهارش پیداست.

وقتی اطلاع رسانی برنامه جشن دهه فجر به نحوی بود که تو تراکت و کارت های ورودی ساعت برگزاری را 18 اعلام کرده بودند و در اطلاعیه عمومی و پرسش حضوری، ساعت 19 را شروع برنامه ها اعلام کرده بودند. می شد حدس زد نا هماهنگی از همین ابتدای کار وجود دارد. ولی باز نمی شد زود قضاوت کرد شاید پشت این دو اعلان رازی نهفته باشد.

برای اولین بار، همراه خانواده، وارد مجموعه ساحلی شرکت نفت و گاز پارس در منطقه شیرینو شدم.

در ورودی مجموعه بچه های روابط عمومی با روی باز خوش آمدگویی کردند و این می توانست شروع خوبی برای یک شب خوب باشد و این لذت بخش بود چون این تجربه در کنار خانواده و آنان نیز سهیم بودند.

بعد از رسیدن به محوطه باز کنار دریا که صحنه اجرا نیز در بخشی از آن قرار داشت. اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که، این مکان چه امتیازی داشته که برای برگزاری جشن انتخاب شده؟

هر چه زمان گذشت جوابی برای سوال خود پیدا نکردم.

ساعت 18 تقریباً تعداد زیادی از کارکنان با خانواده خود آمده بودند، چون سرویس های همگانی طوری برنامه ریزی شده بود که ساعت 18 همه میهمانان به آنجا برسند.

با اعلام بچه های روابط عمومی، مشخص شد مراسم ساعت 19 و 30 دقیقه شروع می شود. و تا آن زمان باید از غرفه هایی که برای سرگرمی تدارک دیده شده بود استفاده می کردیم. غرفه هایی که تنها نکته جالبش دادن بادکنک به بچه ها بود و دیگر هیچ.

قبل از شروع مراسم توزیع میان وعده انجام شد، من نیز مثل خیلی از دوستان، به دلیل شلوغی و بی نظمی قید پکیج رو زدم و به یک چایی قناعت کردم.

خوب مراسم تقریباً بدون تاخیر آغاز شد و مجری، تقلید صدا و خواننده هر کدام به اجرای برنامه پرداختند، اگر از کیفیت پایین هر کدام از بخش های برنامه، مخصوصا تقلید صدا بگذریم، اصل ماجرایی که برایش اینقدر مقدمه چینی کردم از جایی شروع شد که در حین اجرای مراسم موسیقی زنده، جمعیت به صورت خود جوش کم کم صندلی ها رو ترک می کردند و به رستورانی که در آن نزدیکی بود می رفتند. این رو می شد از دور دید که ازدحام برای گرفتن شام در وسط اجرای مراسم شروع شده است.

بعد از پایان اجرای موسیقی که معلوم بود، زودتر از موعد مقرر کات شده به همراه تعداد باقی مانده حضار برای گرفتن شام در ظروف یک بار مصرف به درب ورودی سالن مراجعه کردیم. اینجا بود که عمق فاجعه و اوج بی برنامه گی به خوبی نمایان می شد.

ازدحام بی اندازه کارکنان به همراه خانواده هایشان، شلوغ کاری بی حد و اندازه تیم فوتبال جوانان پارس جنوبی بر تشدید این وضعیت افزود و آن شکل ورود زن ها و بچه ها به سالن برای گرفتن غذا واقعا غیر قابل بازگویی و باور بود.

آیا شأن کارمندان و خانواده های آنان در برخورد این چنینی بود.

وقتی از دور به این شلوغی و ازدحام نگاه می کردم یاد سوال اول کار از خودم افتادم.

واقعا چه لزومی داشت مراسم در این مکان و به این شکل برگزار شود.

آیا اگر مراسم در سازمان خودمان و در کنار ساحل برگزار می شد. سرویس دهی بهتر از این نمی شد.

به تعبیر بنده، حادثه آتش سوزی برج تندگویان، تلنگری هر چند پر هزینه، برای این بود که به فکر بیفتیم و دست به اصلاح امور بزنیم. ولی چرا ما از آن درس نگرفتیم.

انگار سازمان ما شده نمونه خوبی برای انجام هر کاری به بدترین شکل.

از پروژه های عمرانی گرفته تا برگزاری یه مراسم جشن و . . .

اصلا یکی به من بگویید هدف از برگزاری این جشن چیست؟

غیر از اینکه شبی خوب در کنار خانواده با احترام داشته باشیم؟

ولی با مجموعه اتفاقاتی که افتاد، من هم مثل خیلی از دوستان و همکاران، سرم را به نشانه شرم در مقابل خانواده باید به زیر بیاندازم.

چه جوابی برای این همه آشفتگی می توان داد.

ضرب المثلی می گوید: نخورده ایم نان گندم ولی دیده ایم دست مردم.

چرا ما هیچ زمان نباید یاد بگیریم.

اگر تجربه برگزاری این مراسم ها را نداریم چرا از سازمان ها و ارگان هایی که اینقدر مراسم هایشان را به خوبی و با آبرو در عسلویه برگزار می کنند یاد نمی گیریم؟

شاید به خیلی ها ناراحت شوند ولی باید این را بگویم که مراسم دیشب بزرگتر نداشت.

قبل از مراسم هم همین طور بود.

بزرگتر به این معنی که شخصی که فرمانده باشد و بتواند به عنوان تصمیم گیرنده نهایی، حرف نهایی را بزند.

این را می شود از برنامه ریزی های قبل و بعد مراسم به خوبی متوجه شد.

بودند دوستانی که در پایان خوشحالند خانواده هایشان در مراسم نبودند.

باید افسوس خورد برای مدیر پشتیبانی و دیگر دوستان مسئول در صحنه که بجای ساماندهی اوضاع، مشغول خوردن بستنی در آرامش بودند، جایی که کارمندان به آبروی از دست رفته خود پیش خانواده شان فکر می کردند.

جا داره تشکر کنم از بچه های روابط عمومی که زحمت خودشان را کشیدند ولی با یک هم افزایی و هم فکری (که متاسفانه وجود ندارد) می توان کاری کرد که زحمت ها اینطوری، به بیهودگی نیانجامد.




نظرات 6 + ارسال نظر
کارمند 26 بهمن 1394 ساعت 18:19

اگر به شکلی غیر از این برگزار میشد جای تعجب داشت

همکار 24 بهمن 1394 ساعت 17:59

با سلام خدمت همکاران گرامی
من همیشه و بارها گفته ام و بار دگر هم میگویم:
برای جناب آقای مهندس یوسفی،مدیریت خدمات شهری سازمان(چند سال پیش) هم خیلی خیلی زیاد بود‏ و اصلا و ابدا در حد و اندازه های مدیر عامل سازمان نیستند...
من هم مثل اکثر همکارانی که با خانواده محترمشان تشریف آورده بودند‏،هنوز از شرمندگی زن و بچه هام در نیومدم.
من(یک نیروی پیمانکاری)به نوبه خودم از همکاران محترم و خانواده های ارجمندشان،عذرخواهی میکنم.
اگر سطح توقعمان را از سازمانی با این مدیرعامل،پایین بیاوریم،شرمندگیمان کمتر خواهد بود.
به امید فردایی بهتر.

بنو 22 بهمن 1394 ساعت 08:24

روابط عمومی دچار بی برنامه گی و هر دم بیلی شده. و این اتفاق چیز عجیبی نیست.

نجمی 21 بهمن 1394 ساعت 20:03

برادر گرامی سلام
شما به طور خلاصه به رویداد نگاری آن شب پرداختی ولی چیزی که به آن به خوبی نپرداختی، موضوع تیم جوانان پارس جنوبی است.
ماهانه میلیون ها تومان برای تیم های ورزشی سازمان هزینه می شود. ولی خروجی آن به جز جنبه تبلیغاتی برای سازمان چه ارمغانی دارد.
آن شب جدا از شادمانی و پایکوبی موقع مراسم، رفتاری را در هنگام شام انجام دادند که واقعا شرم آور بود و سرپرست تیم که مسئولیت هدایت و کنترل این جوان ها را عهده دار بود، خود شیفته حرکات آنها شده و در گوشه ای خندان مشغول موبایل بازی بود.
او فکر نمی کرد این خانم هایی که تحت فشار دارند وارد سالن می شوند ممکن است خواهر و مادر همکار خود او باشند.

روابط عمومی 21 بهمن 1394 ساعت 02:08

برگزار کننده مراسم روابط عمومی و اداره تشریفات بوده و پشتیبانی سازمان هیچ نقشی در این مراسم نداشت

شاکی 20 بهمن 1394 ساعت 22:37

آقا این چه وضعشه وقتی آمادگی ندارید دعوت نکنید. ظرف غدا رو که آوردم کمپ یک سیخ جوجه با چهار تا قاشق برنج بود

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد