وبلاگ داخلی سازمان منطقه ویژه

لطفاْ از درج نظر غیر‌مستند و نام افراد حقیقی خودداری نمایید‌.‌مسئولیت نظرات بینندگان محترم این وبلاگ بر‌عهدۀ خود آنها می‌باشد.

وبلاگ داخلی سازمان منطقه ویژه

لطفاْ از درج نظر غیر‌مستند و نام افراد حقیقی خودداری نمایید‌.‌مسئولیت نظرات بینندگان محترم این وبلاگ بر‌عهدۀ خود آنها می‌باشد.

فرسودگی شغلی

این پست به پیشنهاد شما می باشد



فرسودگی شغلی 

نظر شما در این مورد چیست؟



برگزاری جشن


سازمان به مناسبت اعیاد و مناسبت های مذهبی و ملی در مقاطعی اقدام به برگزاری جشن هایی در سالن آمفی تائر کرده است که بخش عمده آن اختصاص به برگزاری موسیقی زنده  ( کنسرت ) با حضور خوانندگان مطرح و در مواردی بی نام و نشان داشته است.


برپایی این برنامه ها  تا کنون بازتاب های متفاوتی را در پی داشته است و موافقین و مخالفین در این ارتباط اظهار نظر کرده اند.


نظر شما در این ارتباط چیست؟



وبلاگ خارک در گذر زمان

*وبلاگ خارک دوساله شد*


در این چند سال اخیر شاهد وبلاگ و سایت های مختلفی پیرامون سازمان بوده ایم که هر کدام با سیاست ها و ملاحظات خود فعالیت کرده و یا می کنند ، امیدورایم ما نیز توانسته باشیم قدمی هر چند کوچک در این راه برداشته و بستر مناسبی را برای بیان دیدگاه شما ، البته بدون ممیزی فراهم آورده باشیم.


جا دارد تشکر فراوانی از همکاران و دوستان خود داشته باشیم که در این راه با درج نظراته و همچنین تماس با ایمیل گروه باعث قوت قلب ما و همچنین پر شور شدن وبلاگ شدند.


گروه خارک آماده دریافت پیشنهادات و راه کارهای شما جهت بهبود سطح کیفی خارک در آغاز سومین سال فعالیت خود بوده و در این راه دست یاری همه همکاران عزیز را به گرمی می فشارد.





به یاد تشباد (کیستی)؟

این آخرین پست وبلاگ تشباد بود

خواندن دوباره آن خالی از لطف نیست


کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید. یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد . جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم. مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد. بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت. تو همانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن.